وضعیت خطرناک ایران و راه برون رفت از آن
فرهنگ جهان پور (استاد دانشگاه)

وبینار پنجم مرکز:ادامه بحث پیرامون تحولات اجتناب ناپذیر:«راه سوم» و مقوله «آشتی ملی
‌دکتر فرهنگ جهانپور ـ فروردین ماه ۹۸


بخش اول: تهدید‌ها و چالش ها

در حال حاضر ایران با تهدید‌ها و چالش‌ها ی فراوانی روبرو است که نه تنها مو جودیت نظام بلکه مو جودیت ایران، تمامیت ارضی کشور و آینده تما م ملت را در خطر جدی قرار داده است

شاید بتوان گفت که این خطرات و تهدید‌ها نه تنها از زمان جنگ ایران و عراق بلکه از زمان انقلا ب بیسا بقه و خیلی شدید تر و خطرناک تر است، چونکه جنگ ایران و عراق یک نبرد بین دو طرف تقریبا هم وزن و مشابه بود. از نظر داخلی در آن زمان ایران هنوز درحالت شور انقلا بی‌بود و رهبران انقلابی هنوز محبو بیت خود را از دست نداده بودند، در حالی که در زمان حاضر جامعه با مشکلات و اختلاف‌ها ی زیادی روبرو است و رشته محکم همبستگی بین مردم و حاکمیت ضعیف و حتی گسسته شده است.
در طول یکی‌دو سال گذشته تظاهرات گسترده‌ای در تقریبا همه شهر‌ها ی کشور در جریان بوده است که بعضی‌از آنها با خشونت همراه بوده و ده‌ها نفر کشته و صد‌ها نفر زخمی شده ا‌ند. اگر چه در حال حاضر از شدت آن تظاهرات کمی‌کاسته شده است ولی‌مشکلات اقتصادی و اجتماعی که باعث بروز ندا تظاهرات شده بود هنوز به قوت خود باقی است و تظاهرات در گوشه و کنار کشور همچنان ادامه دارد. سیل‌ها ی بی‌سابقه اخیر هم مزید بر علت شده و در نتیجه مردم با مشکلات و کمبود‌ها ی فراوان روبرو هستند. چه بسا که ادامه تحریم‌ها و دیگر مشکلات زندگی‌بار دیگر مردم را به کوچه و بازار بکشاند و موج تظاهرات و آعتراضات از نو کشور را با مو قیعیت اضطراری روبرو کند
در خارج هم ابر قدرت و هیولا ی آمریکا با حمایت و تشویق دو قدرت منطقه ای، اسرائیل و عربستان سعودی، در صدد اعمال فشار به ایران، تضعیف ایران، و حتی جنگ و نابودی ایران هستند و هر روز بهانه جدیدی برای تحت فشار دادن ایران و تهییه مقددمه برای حمله به کشور هستند
از زمان روی کار آمدن دولت ترامپ، رئیس جمهور جدید بنای مخالفت با ایران را بنیان نهاد، و به بهانه واهی که ایران مقررات قرار داد اتمی‌یا برجام را به درستی‌انجام نداده است به نقض آن قرار داد بین المللی پرداخت و کمی‌بعد رسما از آن قرارداد خارج شد و تعهدات خود را زیر پا گذاشت و ایران را از بهره وری از نتایج مالی‌و سیاسی آن قرارداد محروم کرد
اطرافیان ترامپ، خصوصا وزیر امور خارجه ما یک پمپئو و مسئول امنیت ملی‌جان بولتون، رسما از حمله نظامی به ایران سخن گفته ا‌ند. در مقاله‌ای در نیو یورک تایمز، بولتون نوشت که اگر نمیخواهید ایران بمب اتمی‌بدست آورد ایران را بمباران کنید. پمپئو کمی‌پس از خروج آمریکا از قرارداد یک لیست ۱۲ ماده‌ای از خواسته‌هایش از ایران را تهیه نمود که در حقیقت خواهان تسلیم کامل ایران در برابر آمریکا و اسرائیل بود. برای مثال او خواهان خروج کامل نیرو‌ها ی ایران از سوریه، عراق، لبنان و یمن، توقف کامل هر نوع برنامه غنی سازی هسته‌ای در داخل ایران، توقف برنامه موشکی، و عدم دخالت در امور داخلی‌کشور‌ها ی همسایه شده بود. از بعد از جنگ دوم جهانی‌تا بحال یک چنین تقاضا ی توهین آمیز و سلطه جویانه‌ای به جز در زمان جنگ و شکست و تسلیم کامل یک کشور سابقه نداشته اس
علاوه بر اینها دولت ترامپ مانع ورود و مسافرت ایرانیان به آمریکا شده است، تحریم‌ها ی بسیار سنگین به ایران تحمیل کرده است، مانع فروش نفت ایران شده است، و از گروه‌های مخالف ایران مخصوصاً مجاهدین خلق حمایت کرده است. در یک عمل بیسابقه در ماه آوریل دولت آمریکا سپاه پاسدران انقلاب را رسما به عنوان یک گروه تروریستی خارجی معرفی کرد. حتی در یک جلسه دیدار از سنا ی آمریکا، در گفتگو با سنا تور راند پال که خواهان رو شن شدن سیاست دولت آمریکا در قبال جنگ با ایران شده بود، پمپئو از دادن جواب روشن طرفه رفت و گفت آن موضوع را به حقوقدانان وا میگذارد. با این ترتیب روشن است که دولت آمریکا بدنبال بهانه میگردد که یک درگیری نظامی با ایران را شروع کند
ما در همسایگی خود شاهد وضعیت اسفبار کشور‌های مثل افغانستان، عراق، سورییه، لیبی، یمن و غیره بوده ایم، که در اثر ناکار آمدی مسولان و دخالت‌ها و حملات خارجی آن کشور‌ها ی آباد به ویرانه تبدیل گشته ا‌ند، ده‌ها هزار از مردم مظالومشان کشته و زخمی، خانه‌ها یشان ویران و میلیونها نفر از شهروندانشان آواره و در بدر شده ا‌ند. بعضی‌ها در ایران با بیتفاوتی و یا حماقت میگویند که ایران سوریه و لیبی نیست، و ایران از نبرد با آمریکا پیروز در خواهد آمد. البته ایران باقی خواهد ماند همانطور که سوریه و عراق و یمن باقی مانده ا‌ند، ولی آیا کسی حاضر است ببیند که شهر‌های اصفهان، شیراز، تبریز و مشهد به سرنوشت حلب، قبانی، دوما، حمص و موصل دچار بشوند؟
در داخل کشور نیز اگر چه نظام محبو بیتش را از دست داده است، معذالک هنوز در صد قابل توجهی از مردم یا از نظر اعتقادی و یا به دلیل منافع خود به نظام وابسته بوده و تا آخرین لحظه از آن دفاع خواهند کرد. در نتیجه اگر درگیری داخلی روی بدهد موج خون به راه خواهد افتاد و ایران وضعی کا ملا مشابه با سوریه یا لیبی را پیدا خواهد کرد. با این تفاوت که دشمنی اسرائیل، عربستان و آمریکا با ایران خیلی بیشتر از دشمنی آنها با دیگر کشور‌ها ی منطقه است. نخست وزیر اسرائیل بنجامین نتانیاهو علنا ایران را با دشمن تاریخی و افسانه‌ای قوم یهود، یعنی عمالک )عمالیق( توصیف می‌کند و متاسفانه معاون رئیس جمهور و وزیر خارجه آمریکا نیز حرف بی‌منطق او را تکرار میکنند. از این رو باید تا سرحد امکان از بروز جنگ خارجی یا درگیری داخلی اجتناب ورزید
بگفته سعدی
چو جنگ آوری با کسی در ستیز
که از وی گزیرت بود یا گریز
کو دتا، شورش یا انقلاب؟
سوالی را که هنوز بیشتر مخالفین چه در داخل و چه در خارج به درستی پاسخ نگفته ا‌ند اینست که آیا آنچه در ایران اتفاق افتاد یک انقلاب بود یا صرفا یک شورش، نهضت کور یا کودتا؟ یکی از خصوصیات انقلاب یا جنبش این است که دارای خاصیت ساختار شکنی و تغییر جهت دادن است، و معمولا یک هدف یا پارا دایم و گفتمان خاص خود را دارد. البته اینجا کاری به خوبی یا بدی اهداف یا نتیجه انقلاب ایران نداریم، چونکه این در باره انقلاب‌ها ی دیگر هم صادق است، و شاید هیچکدام از انقلاب‌های تاریخی هم نتیجه مطلوب یا مورد نظر را بر آورده نکرده ا‌ند. شاید کسانی که در انقلاب فرانسه شرکت کردند انتظار گیلو تین و اعدام‌ها ی فراوان اشراف و بزرگان فرانسه را نداشتند، یا کسانی که در انقلاب روسیه شرکت کردند تصور گولاگ‌ها ی استالین را نمیکردند، و همچنین آنها که انقلاب چین را شروع کردند انتظار تیا نامن سکو ر را نداشتند. این یکی از خواص همه انقلاب‌ها است که با خشونت و خونریزی فراوان همراه است و کمتر به نتیجه ایدال مورد انتظار میرسد
البته در باره انقلاب ایران میشود گفت که هدف آن درست تبیین و توجیه نشده بود و از نظر تعداد زیادی از افرادی که در آن شرکت کردند این انقلاب از مسیر خود خارج شد، کما اینکه گروه‌ها ی مختلف با ایدئولوژی‌ها ی متفاوت و حتا متضاد، از مذهبی تا سکولار، از چپ افراطی تأ راست افراطی، از حزب توده، تا مجاهدین خلق و فداییان خلق، تا گروه‌های معتدل اسلامی مثل حزب آزادی مهدی بازرگان، و مسلمانان افراطی مثل حجتیه و فداییان اسلام و غیره در آن شرکت داشتند، و هر یک از آنها نیز میخواستند انقلاب را به سوئ اهداف خود سوق دهند یا لا اقل سهم خود را از آن بگیرند
یکی دیگر از خصوصیات یا ضعف‌ها ی انقلاب ایران این بود که محصول جنبش اصیل اجتماعی و خرد جمعی نبود، بلکه محصول رهبری کریزماتیک دینی و و پیروی کور کورانه
و نا آگاهانه از رهبر بود. کمتر کسی در ایران کتاب‌ها ی اقای خمینی را خوانده بود یا از نظرات دینی و اجتمایی او خبر داشت. با اینهمه دیدیم که انبوه بزرگ جمعیت در خیابانها براه افتاد، اداره جات و مو سسه‌ها ی عمومی و دولتی و حتی بازار تعطیل شد و کارمندان و کارگران به اعتصاب سراسری دست زدند و چرخ اقتصادی کشور را فلج کردند. اما با وجود همه این ایرادات، آنچه که در ایران اتفاق افتاد یک انقلاب سراسری بود که از حمایت بخش بزرگی از جامعه برخوردار بود. آنهای که مثل من در زمان انقلاب در ایران بودند قدرت و شور انقلابی آن را شاهد بودند. اینکه بخواهیم دیگران را مقصر اشتباه خود بدانیم یک اشتباه دیگر است. به گفته ناصر خسرو
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

همه ما که در آن دوران در ایران بودیم جمعیت میلیونی مردم را در خیابانها دیدیم. عظمت نهضت و جنبش ملی به حدی بود که نیرو‌ها ی کثیر، پر توان و تا دندان مسلح و اکثرا وفادار نظامی کشور تابع تحمل و مقاومت را از دست دادند، و با وجود اینکه شاه هم خیلی دیر صدای انقلاب مردم را شنید دیگر کار از کار گذشته بود، و ایشان مجبور به ترک کشور شد
بزرگترین خدمت و یاد گار شاه این بود که بر خلاف دیگر شورش‌ها و انقلاب‌ها دست به خون ریزی شدید مردم بیگناه نزد و در نتیجه تعداد کشته شدگان تا پیش از پیروزی انقلاب نسبت به دیگر انقلاب‌ها خیلی کم بود.

بخش دوم: تهدید فضای بسته و کمبود بحث آزاد
یکی از کمبود‌ها و ضعفها ی بزرگ انقلاب ایران که متاسفانه یک عیب بزرگ ملی ماست و مجددا هم دارد تکرار میشود اینست که اگر چه ما در شمردن نقص‌ها و ضعف‌ها ی دولت گذشته چابک و زبردست بودیم، در ارائه راه حل و پیشنهاد سازنده خیلی کم کار و ضعیف بودیم. شاید بشود این را به یک نوع ضعف اجتماعی و تنبلی فکری تعبیر کرد که ما همیشه مخالفت و برندازی را به همکاری فکری و اجتماعی و ارائه راه حل ترجیح داده ایم. شما کتاب‌ها ی منتشر شده در دهه‌ها ی آخر حکومت شاه را بخوانید. اگر چه به نمونه‌ها ی زیادی از انتقاد و مخالفت برخورد می‌کنیم کمتر میتوان تحلیلی صحیح و عمیق و راه گشا در آن آثار دید. از یک طرف چاپلوسی و تملق بیش از حد و از طرف دیگر بد گویی و انتقاد فراوان و اکثرا همراه با غرض و دشمنی شدید. شاید نباید تعجب کرد که برخی از همان افرادی که در تمللق و خوش خدمتی پیشتاز همه بودند، به محض اینکه رقم بر گشت از مداحان افراطی رژیم اسلامی و بد گویان شدید حکومت شاه شدند.
یکی از محاسن جوامع غربی بحث آزاد و انتقاد سازنده و آزادی بیان است. ولی در ایران، چه در داخل و چه در خارج اظهار نظر مخا لف با نظر حاکمان و حتی نظرات مورد قبول عامه با انتقاد و برخورد شدید روبرو میشود. به جای گوش دادن به نظرات دیگران فورا آنها را با الفاظی مانند خائن، مزدور، نوکر خارجی، و غیره مورد حمله قرار میدهیم و از میدان به در می‌کنیم.
در روز‌ها ی پیش از انقلاب یکی از دوستان دانشگاهی من که سابقه فعالیت در حزب توده را داشت ولی در آن روزها به شدت به صفف انقلا بیون پیوسته بود و از انقلاب اسلامی دفاع میکرد در خیابان با من برخورد کرد. اگر چه از دوستان قدیمی من بود با لحنی تند و خشن گفت چرا شما را در جلسات و تظاهرات نمی بینیم؟ از و پرسیدم که آیا به عنوان یک فرد تحصیل کرده و روشن فکر با آنچه که در خیابان‌ها اتفاق میافتد موافق است. آیا اتشسوزی سینما رکس در آبادان را ندیده است. آیا بی‌احترامی به بانوان در خیابان‌ها را شاهد نبوده است، آیا با افکار آیت الله خمینی موافق است. خندید و گفت: "تو خیلی از مرحله پرتی. خیمینی کیه؟ ما خمینی را ساختیم. خیال میکنی بدون خمینی ما میتوانستیم این جمعییت انبوه را به خیابانها بکشیم؟ وقتی که انقلاب پیروز شد خمینی را میفرستیم به قًم و خودمان زمام امور را در دست میگیریم."
این خوشبینی بدون منطق و در حقیقت خود فریبی باعث پیروزی خمینی و شکست چپ شد. در نتیجه بجای اینکه چپ خمینی را مغلوب کند خودش مغلوب و منکوب خمینی شد و چنان ضربه‌ای به چپ وارد شد که در زمان شاه تصورش هم ممکن نبود. اقای خمینی هم هر نوع بحث و گفتگو را منع کرد و بر "وحدت کلمه" تاکید نمود، در حالیکه در آن موقع آنچه که بیش از هر چیز نیاز بود "کثرت کلمه" و بحث و گفتگو ی آزاد بود نه "وحدت کلمه.
البته علاوه بر رهبری کریزماتیک و خود فریبی تعداد زیادی از انقلابیون، سقوط حکومت شاه دلائل زیاد دیگری هم داشت. عدم آزادیها ی سیاسی چندین ده بعد از انقلاب مشروطه قابل تحمل نبود. بجا ی اینکه شاه سلطنت بکند حکومت میکرد. مجلس تقریبا نقشی در سیاست‌ها ی کلان کشور نداشت. حتی دولت هم تنها بصورت مجری فر مان‌ها ی شاه عمل میکرد و مطیع دستورات شاه بود. ساواک تقریبا بصورت مستقل عمل میکرد، و نه تنها تحت مراقبت و کنترل دولت نبود بلکه بسیاری از دولتیان هم از آن واهمه داشتند. رئیس ساواک را شاه تعیین میکرد و چنانکه خود او گفته است او هم از اقدامات و زیاده روی‌ها ی ساواک اطلاع نداشت. همینطور که در دیگر کشور‌های جهان سوم رسم است، قدرت بدون نظارت به سوئ فساد و خود کامگی پیش میرود و از کنترل خارج میشود.
پیشرفت‌ها ی سریع اقتصادی و اجتمایی باعث بهم خوردن نظام سنتی و سرخورده گی بخش بزرگی از جامعه شده بود. مهاجرت سیل عظیمی از روستا ییان به شهر‌ها و ادغام نشدن در جامعه و زنده گی شهری مشکل بزرگی ایجاد کرده بود. این افرادی که به امید زندگی بهتر به شهر‌ها روی آورده بودند، به صورت افراد سرگردان در حواشی و زاغه‌ها ی اطراف شهر زندگی میکردند و وسیله خوبی برای سؤ استفاده عوام فریبان مذهبی را فراهم آورده بودند. بالا رفتن سطح تحصیلات بدون ازدیها ی سیاسی و عدم مشارکت در تصمیم گیری مشکل دیگری بود. تجدد سطحی و تقلید شدید از غرب در یک جامعه بشدت دینی و محافظه کار در نظر سنتگرایان و قشر‌ها ی مذهبی به صورت ابتذال و هجوم فرهنگ غربی ظاهر میشد.
شاید از همه مهمتر، بالا رفتن سطح انتظار‌های مردم پس از افزایش قیمت نفت در ۱۹۷۳ و پس از آن رکود اقتصادی بود. بسبب سیاست‌ها ی غلط شاه و دولت و هزینه‌ها ی سنگین نظامی عدم اعتدال در هزینه‌ها ی کشور شده بود. در حالی که بیشتر دهات و حتی شهر‌ها ی کوچک آب سالم، راه‌ها ی اسفالته و دیگر خدمات ابتدایی را نداشتند، تعدادی افراد مرفه در شهر‌ها از یک سطح زندگی بالا و اشرافی برخوردار بودند. حوادث طبیعی، مثل زلزله در طبس، و عدم پسخگو یی‌ای سریع دولت به آن مشکلات به نارضایتی‌ها ی مردم افزود، و باعث طغیان و انقلاب شد. البته تا حدود زیادی هم دخالت‌ها ی رذیلانه خارجی برای سقوط نظام و امضا قرارداد نفتی مزید بر علت شد و کشور را به سوئ شورش سوق داد. استفاده ابزاری از دین، دادن وعد ه‌ها ی فریبنده، مانند حکومت عدل اسلامی، مساوات، آزادی زنان و اقلیت‌ها ی مذهبی و قومی، تشویق مردم به شهادت در راه یک نهضت حسینی بر علیه یزید زمان، و غیره مردم خوش باور را به طرف خمینی و نهضت دینی کشاند
با وجود تمام مشکلاتی که ذکر شد، حکومت شاه نیاز به اصلاح داشت نه سقوط. من که از نزدیک شاهد رفتار و سیاست‌ها ی شاه بودم میدیدم که در اویل دهه ی ۷۰ خیلی مایل به باز کردن فضا ی سیاسی بود و حتی از ایجاد حزب‌ها ی مستقل و شرکت آزاد مردم در انتخابات صحبت میکرد. اگر آن نظرات خود را عملی‌کرده بود چه بسا که انقلاب به وقواع نمی پیوست. ولی به عللی فکر خود را عوض کرد و به جای باز کردن فضا ی سیاسی یکدفعه احزاب موجود را هم منحل کرد و دستور تشکیل حزب واحد رستاخیز داد. این بزرگترین اشتباه او بود که راه را به پیشرفت بیش تر دمکراسی و ازادیها ی بیش تر بست و خفقان سیاسی به انقلاب منجر شد

البته علاوه بر آن مشکلات و استفاده از حر به دین برای جلب توده ها، انقلاب ایران شعار‌ها ی زیبا و فریبنده‌ای هم داشت. شعار‌ها ی اصلی‌انقلاب آزادی، استقلال، برابری، عدالت اجتماعی بود. شعار انقلاب اسلامی خیلی‌دیر و بعد از جمعه سیاه و راه پیما ای‌ها ی تاسوعا و عاشورا به آن شعار‌ها ی اصلی‌اضافه شد. مردم ایران مخالف وا بستگی شدید کشور به غرب و خصوصا آمریکا بودند. آنها از اختلاف فاحش بین طبقات مختلف اجتماع، تورم و کمبود بتنگ آمده بودند و خواهان توزیع عادلانه درامد بودند. طبقات تحصیل کرده از عدم آزادیها ی سیا سی‌شکوه داشتند و خواهان آزادی بیشتر بودند
شعار‌ها‌ای که به ثمر نرسید
با اطمینان میتوان گفت که هیچیک از شعار‌های انقلاب، یعنی‌عدالت اجتماعی، آزادی، استقلا ل و برابری عملی‌نشده است. از نظر اقتصادی رکود اقتصادی و سقوط شدید ارزش پول ملی‌بهترین گواه عقب افتادگی مالی‌و اقتصادی ایران است. در دوران شاه هر دلار ۷۰ ریال بود، در حالی‌که در سال‌ها ی اخیر ارزش یک دلار به چندین هزار ریال رسیده است. گرفتاری‌ها ی اقتصادی، مخصوصاً فساد مالی‌در بیشتر طبقات اجتماعی مخصوصاً در بنیاد‌هایی‌که زیر نظر مقامات ارشد حکومتی و دینی اداره میشود بمراتب بد تر از زمان شاه است.
در خصوص آزادی ها، نه تنها مردم آزادی‌ها ی سیاسی بدست نیاورده ا‌ند که آزادیهای اجتماعی را هم از دست داده ا‌ند. از نظر استقلال، ایران هیچ وقت تا این حد به حمایت کشور‌ها ی خارجی مانند روسیه و چین وابسته نبوده است. در حالی که در زمان شاه ایران با بیشتر کشور‌ها ی جهان روابط بسیار نزدیک داشت و ایرانیها بدون ویزا به کشور‌ها ی اروپایی مسافرت میکردند و همه جا مورد احترام بودند، در حال حاضر برخی از کشور‌های غربی ایران را در زمره کشور‌ها ی تروریست قرار داده ا‌ند، و روابط ایران حتی با کشور‌ها ی مسلمان و همسایگانش نیز بسیار سرد و پر تنش است.
از نظر عدالت اجتماعی باید گفت که دولت تا حدی به مناطق روستا‌ای و طبقات فقیر توجه کرده است. وضع سواد آموزی و تحصیل در دانشگاه‌ها لا اقل از نظر کمی‌به مراتب بیشتر از گذشته است، ولی‌این پیشرفت‌ها در کشور‌ها ی دیگر هم به دست آمده است. در مقا یسه با کشورها‌ای مثل کره جنوبی، تایوان و ترکیه که چهل سال پیش از آنها خیلی‌جلو تر بودیم الان خیلی‌عقب تر هستیم.
از نظر اقتصادی رکود شدید پول ملی‌بهترین گواه عقب افتادگی ایران است. اختلاف درامد بین گروه‌ها ی مرفه و اقشار فقیر، و مخصوصاً فساد مالی و عدم حساب رسی در آمد‌ها ی دولت و بنیاد ها، بمراتب بد تر از زمان شاه است. این امری است که حتی بیشتر دست اندر کاران و نشریات داخلی‌هم به آن اذعان دارند.
همانطور که در بهار عربی دیدیم، و اکنون هم در سودان و الجزیره می بینیم که مثل اینکه بهار عربی دوم شروع شده است، در همه این کشور‌ها در تمام منطقه مردم خواهان آزادی‌ها ی سیاسی، اجتماعی، دینی، قومی، جنسی، و آزادی اندیشه و بیان هستند. این خصوصا در کشوری مثل ایران که نزدیک ۱۲۰ سال سابقه انقلا ب مشروطه را دارد بیعشتر صدق می‌کند. اکثر مردم با حکومت‌ها ی دیکتاتوری و خود کامه که خودشان را قییم و ولی مردم میدانند مخا لفند.
الان بیشتر انقلاب‌ها چه در بلو ک شوروی سابق و چه در چین، و حتی در کشور‌های آمریکا ی لاتین مثل کوبا به طرف میانه روی و عقلا نیت پیش رفته ا‌ند و جنبه افراطی و انقلابی خود را کنار گذاشته ا‌ند. اما در ایران با وجود آنکه انقلاب از محتوا خالی شده و فقط تظاهر و لفاظی از آن به جای مانده، و همه این را میدانند، معذالک خشونت و سختگیری، و مطلق گرایی انقلابی و تمرکز بر ظواهر مثل پوشش بانوان یا ریش گذاشتن هنوز ادامه دا
در کوبا ی پس از فیدل کاسترو ۹۱ در صد مردم به قانون اساسی جدید که در حقیقت نفی انقلاب کمونیستی کوبا بود رای دادند. برخی از خصوصیات این قانون اساسی جدید اینست که مدت خدمت رئیس جمهور را به دو دور پنج ساله محدود می‌کند، اجازه سرمای گذاریها ی خصوصی داخلی و خارجی میدهد و از آن حمایت می‌کند. از همه مهمتر، سیاست کثرت گرایی سیاسی، و آزادی اجتماعات، و آزادی سخن، و عدم تبعیض جنسی، نژادی، دینی، اجتماعی از جمله انتخاب نوع روابط جنسی به رسمیت شناخته شده است. در نتیجه، الان موقیعیت سیاسی کوبا از همیشه مطمئن تر است.

بخش سوم: چه باید کرد؟
در ایران ما بر سر دو راهی مهم و سرنوشت سازی قرار گرفته ایم. در حال حاضر با انبوه مشکلات و تهدید‌ها ی داخلی و خارجی ادامه راه گذشته امکان پذیر نیست و ایران را از چنگال این مشکلات نمی رهاند. ما یا باید بدون توجه به تاریخ و بدون گرفتن درس از گذشته با چشم‌ها ی بسته به سوئ آینده شومی نظیر آن چه که در همسایگی ما اتفاق افتاد برویم و بعد تا دهه‌ها تاوان این اشتباه بزرگ و غفلت تاریخی را بدهیم، و یا اینکه با شهامت و شجاعت و آینده نگری یک تحول اساسی در اوضاع خود به عمل آوریم و بسوی آینده ی روشن گام برداریم
اانتخاب راه دوم مستلزم چند شرط مهم و اقدام اساسی است. اولین کاری را که باید انجام دهیم این است که همه ما، چه سرکردگان نظام و دیگر نهاد‌های تصمیم گیر، چه اصلاح طلب یا محافظه کار، نظیر دولت، شورا ی عالی امنیت ملی، نیرو‌ها ی مسلح مخصوصا سپاه پاسدران انقلاب اسلامی، مجلس، شورای نگهبان، دستگاه قضایی، و دیگر ارکان ملی راه حل مسالمت آمیز را بپذیرند. از نظر ارگان‌ها ی حاکم، ضرورت اساسی اینست که از بکار گرفتن تهدید و ارعاب و خشونت دست بر دارند. در گذشته دیده ایم که بکار گرفتن خشونت هیچیک از رژیم‌ها ی خود کامه و تمامیت خواه را نجات نداد، بلکه بر عکس اعمال خشونت باعث بکار گیری خشونت توسط مخالفین شد و فاجعه سوریه و لیبی و یمن را بوجود آورد.
شرط دوم اینست که اپو زیسیون داخلی و خارجی هم آماده گفتگو ی مسالمت آمیز با یکدیگر و با حاکمیت و پیدا کردن راه حل آرام برای برون رفتن از این فاجعه باشد. البته یک بخش از اپو زیسیون خا رجی و حتی گروهی از مخالفان داخلی تنها به راه حل خشن و بر انداز معتقدند، و هنوز به جایی نرسیده چوب‌ها ی دار را بر پا کرده ا‌ند. صحبت ما با این قبیل گروه‌ها نیست، بلکه مخاطبین اصلی ما گروه انبوه مردم در داخل کشور و اپو زیسیون معتدل در خارج است که خواهان حل مشکل هستند نه حاد تر کردن آن
آنان که راه خشو نت بخصوص با کمک خارجی را بر گزیده ا‌ند باید بدانند که خود و کشور را به ورطه خطر ناک جنگ و خونریزی میکشا نند که هم برای آنها و هم برای کشور فاجعه آمیز خواهد بود. اینها نمیدانند که خشونت هیچ وقت نتیجه ی جز ازدیاد خشونت نداشته است. قصاص و تلافی یک طرزفکر کهنه و بیحاصل است که به یک دور باطل خشونت منتهی میشود. به گفته مهاتما گاندی "یک چشم به جای یک چشم نهایتا به یک جامعه همه کور منجر خواهد شد
یا به گفته ناصر خسرو
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
که‌ای کشته کرا کشتی تا کشته شدی زار
تا باز کجا کشته شود آنکه ترا کشت
مخاطبین ما کسانی هستند که واقعا و صمیمانه به دنبال پیدا کردن راه حل برای وضع خطر ناک کنونی و تضمین آینده‌ای مطمئن و با ثبات برای مردم و جا معه هستند، نه کسانی که یک صدا با دشمنان خبیث و جنگ طلب خارجی به دنبال نابودی کشور و بیچارگی و آوارگی مردم برای رسیدن به مقاصد شوم خود هستند
شرط سوم اینست که هم مردم و بخصوص حاکمیت آماده انجام تغییرات اساسی به خاطر رسیدن به یک توافق جامع و صحیح و پایدار باشند نه اینکه بخواهند باز یک راه حل موقت برای رهایی از بحران پیش رو پیدا کنند. اگر واقعا به دنبال راه حل دراز مدت میگردند باید بدنبال پیدا کردن دلائل اصلی و اساسی مشکلات و بحران‌های فعلی و راه علاج آنها باشند
انقلاب چه خوب و چه بد متعلق به بیش از چهل سال پیش بود، نه نسل حاضر، و خصوصا جوانان در آن نقشی نداشتند و آنرا خلق نکردند. اوضاع و احوال جهان معاصر خیلی با چهل سال پیش فرق کرده است و ما در جهان دیگری زندگی می‌کنیم. جهان دو قطبی سابق کاملا از بین رفته است و ما اکنون با یک جهان کثرت گرا که بسوی دمکراسی بیشتر و آزادی و احترام به حقوق بشر پیش میرود مواجه هستیم. ایدئولوژی کمونیست کاملا مقهور و منتفی شده است و جنگ سرد هم به تاریخ پیوسته است.
جهان معا صر به یک دهکده جهانی تبدیل شده و در آن وسائل ارتباط جمعی همه جهانیان را بصورت بیسابقه یی به یکدیگر مرتبط ساخته است. در چند دهه گذشته دیده ایم که بنیاد گرایی مذهبی و دینی چه بلا ی بزرگی بر سر جهان خصوصا جوامع اسلامی وارد کرده است. تنها کسانی که خود را به خواب زده ا‌ند از دیدن این واقیعیت‌ها محرومند
انقلاب اسلامی بر اساس آموزه‌ها ی مذهب شیعه و فرضیه ولایت فقیه پایه گذاری شده بود. بر اساس آن فرضیه ولی فقیه در راس همه امور است و در حقیقت در ورا ی قانون و مقررات مملکتی قرار دارد. باید در نظر داشت که تعداد زیادی از دانشمندان و علمای اسلامی از جمله آیت الله محمد کاظم شریعت مداری، آیت الله حسین علی منتظر ی و دیگر علما ی اسلامی آنرا مردود دانسته ا‌ند، و گروهی از دانشمند ‌ترین روشنفکران اسلامی نظیر عبد الکریم سروش، محسن کدیور، حسن یوسفی اشکوری و گروه انبوهی دیگر اظهار داشته ا‌ند که این فرضیه مخا لف نص صریح قرآن و آموزه‌ها ی اسلامی است
این از آن جهت است که اصلا اسلام به مسولیت‌ها ی خاصی برای قشر روحانی و آخوند معتقد نیست و به برابری همه مو منین اعتقاد دارد. ولی از همه این بحث‌ها ی مذهبی گذشته، اصل ولایت فقیه کاملا متضاد با دمکراسی و برابری همه شهر وندان در برا بر قانون است، چونکه در یک سیستم دمکراسی هیچ یک از افراد جامعه حق قیمومیت و ولایت بر دیگران را ندارد
یکی از بزرگترین اصول سیاسی که در حقیقت پایه و اساس همه جوامع دموکراتیک را تشکیل میدهد اصل "قرارداد اجتماعی" است. مفهوم این اصل این است که زندگی خصوصی مردم مربوط به خودشان است و هیچ کس حق ورود و دخالت در حوزه و حریم خصوصی افراد یک جامعه را ندارد. مردم در انتخاب نظرات، دین، مذهب، راه و روش سیاسی و نحوه زندگی خود آزاد ا‌ند و اینگونه مسائل خصوصی ربطی به دولت و حاکمان ندارد

اما برای اداره امور اجتماع و روا بط بین افراد نیاز به تشکیل دولت است، و مردم به میل و اراده خود به تنظیم یک قرار داد اجتماعی میپردازند و بخشی از اختیارت خود را به افرادی که منتخب خود آنان هستند وا گذار میکنند، و این افراد تابع نظرات مردم و در حقیقت خادم و نما ینده آنان هستند نه ارباب، ولی یا آقا بالا سر آنها. این افراد در انتخابات آزاد شرکت میکنند و رای دهندگان آنها را نصب یا عزل میکنند.
این پایه و اساس هر سیستم دموکراتیک است و دیده ایم که کشور هایی که بر اساس این مقررات اداره میشوند پایدار تر، آرام تر و قوی تر از کشورها ی استبدادی هستند، چونکه پشتوانه رای و پشتیبانی اکثریت مردم را با خود دارند. در عین حال، در این جوامع افراد نیز از آزادیها ی بیش تر فردی برخوردارند. پیراون ادیان، مذاهب و مکتب‌ها ی مختلف آزادانه به پیروی از فکر و عقیده خود میپردازند و کسی مانع آنها نمیشود
نه تنها در چنین جوامعی اعتقادات و باور‌های مذهبی افراد دچار ضعف و خدشه نمیشود بر عکس چونکه افراد به میل و اراده خود و نه بخاطر تظاهر دین و مذهبی را پذیرفته ا‌ند در ایمان خود محکمتر و راسختر هم هستند. برای مثال انگلستان انقلاب‌ها ی رفرما سیون مذهبی، رنسانس، و انقلاب صنعتی را پشت سر گذاشته ولی هنوز دلبستگی مردم به دین و حتی به کلیسا و سنن مذهبی بسیار قوی است و به شرکت در مراسم کریسمس در کلیسا پایبند هستند. کشور فرانسه از نظر قانون یک کشور لاییک است ولی هنوز بیش تر مردم به مسیحیت پایبند هستند
در آمریکا بر اساس قانون اساسی دین از سیاست جدا است ولی شرکت مردم در کلیساها و مراسم مذهبی از بسیاری از کشور‌ها ی دیگر بیشتر است. در حالیکه در مراسم مذهبی در کلیسا‌ها ی اروپا معمولا چند صد نفر و در کلیسا‌ها ی خیلی بزرگ گهگاه چند هزار نفر شرکت میکنند، در کلیسا‌ها ی بزرگ آمریکا ده‌ها هزار نفر شرکت میکنند. از این رو روشن است که جدا یی بین دین و دولت هرگز باعث ضعیف شدن احسا سات و علا یق دینی نمیشود، بلکه بر عکس آن‌ها را تقویت می‌کند
در اوایل انقللاب، آقا ی خمینی روحا نیون را از شرکت در مسائل سیاسی و پذیرفتن پست‌ها ی دولتی منع کرده بود، و مخصوصاً به اعضای خانواده خود اکیدا توصیه کرده بود که کار‌ها ی دولتی را نپذیرند. اگر چه فرزندان و نوه‌ها ی او تا بحال آن سفارش را اجرا کرده ا‌ند، ولی پس از مدتی که اختلافات بین گروه‌ها ی چپ و راست و دولت بازرگان ادامه پیدا کرد آقا ی خمینی تعدادی از روحانیون سر شناس را بر سر کار‌ها ی مهم دولتی گماشت، و متاسفانه این بدعت ادامه پیدا کرد و روز به روز بد تر شد و کار به آنجا کشیده است که اکنون تقریبا همه کار‌ها ی کشور زیر دست و کنترل روحا نیون است
به علاوه، رهبر مذهبی‌یا ولی‌فقیه در راس همه امور مهم مملکت است. اگر موضوع به شخص ولی‌فقیه منحصر میشد و مثلا آقا ی خامنه‌ای فقط بصورت یک مقام مذهبی‌مثل آیت الله سیستانی در عراق عمل میکرد و کمتر به مسائل سیاسی میپرداخت و اجازه میداد که دولت کار خودش را انجام بدهد باز تا حدی قابل قبول بود. ولی‌در ایران ولی‌فقیه در راس کلیه امور اصلی‌مملکت است
ولی‌فقیه شش نفر مجتهدین شورا ی نگهبان را انتخا ب می‌کند، و این شورا باید شرا یط دا و طلبان پست‌ها ی مهم از قبیل رئیس جمهور، نما ینده مجلس و دیگر پست‌ها ی حساس را تائید نماید. با این ترتیب این شورا در انتخاب تمام شخصیت‌ها ی مهم مملکتی و دولتی حرف آخر را میزند و در حقیقت حق وتو دارد
شورا ی نگهبان همچنین باید صلاحیت داوطلبان انتخاب برا ی مجلس خبرگان را هم بپذیرد. مجلس خبرگان که همه اعضای آن از مجتهدین هستند یک مجلس مهم و با نفوذ است، و از جمله وظایف آن انتخاب رهبر آینده است. در نتیجه این مجلس نقشی بسیار اساسی در کشور بازی می‌کند
رهبر انقلاب همچنین رئیس قو ه قضایی را هم تعیین می‌کند. در نتیجه، او بصورت مستقیم در امور سه قو ه کشور یعنی قدرت اجرایی، مقننه و قضایی دخالت دارد. علاوه بر اینها، او رئیس سازمان رادیو و تلویزیون، امامان جمعه، و دیگر افراد با نفوذ کشور را انتخاب می‌کند، و از همه مهمتر او رئیس و فرمانده کل قوای نظامی و انتظامی کشور، از جمله سپاه پاسدران انقلاب اسلامی است
با این ترتیب می‌توان دید که یک چنین قدرت مطلقه‌ای با هیچیک از موازین دمو کراسی سازش ندارد و اگر این وضع عوض نشود به هیچ وجه نمیشود که نام نظام ایران را نظام دموکرا سی‌اسلامی نهاد، برا ی اینکه چنین سیستمی نه دموکراسی است و نه اسلامی. تجربه چند سال گذشته و راه پیما ئیها ی وسیع مردم پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ نشان داد که اکثریت مردم ایران خواهان دموکراسی ضمن حفظ اعتقادات مذهبی‌خود هستند

برابری کامل حقوق زن و مرد
از بد و پیروز ی انقلاب، یک نصف از جمعیت کشور، یعنی با نوان، بخش عمده یی از حقوقی را که پس از مشروطیت و بخصوص در زمان شاه به دست آورده بودند از دست دادند. به فرمان خمینی بانوان مجددا مجبور به پوشش حجاب اسلامی شدند. در زمان شاه سابق بانوان حق را ی دادن و انتخاب شدن را به دست آورده بودند و برخی از آنان به عالیترین مقامات کشوری، از جمله شهبانو، وزیر، قضات دادگستری، اساتید دانشگاه و دیگر مقامات کشوری دست یافته بودند. ولی پس از انقلاب آنها از آن سمتها محروم شده و مثلا برخی از قضات زن به مقام کارمند دون پایه در داد گستری گماشته شدند
بار دیگر پس از دهه‌ها پیشرفت اجتماعی، حقوق بانوان به نصف حقوق مردان تقلیل پیدا کرد، شهادت دو زن مساوی شهادت یک مرد، خون بهائ یک زن به نصف خون بهائ یک مرد و ارثیه یک زن به نصف ارثیه یک مرد تقلیل یافت. حق مسافرت خانمها بدون اجازه شوهر یا سرپرست مرد منع شد. دانشجویان زن از تحصیل در بعضی از رشته‌ها ی تحصیلی محروم شدند، و بانوان حتی اجازه حضور در استادیوم‌ها ی ورزشی را هم از دست دادند. این گونه تبعیض جنسی در جهان معاصر به هیچ وجه پذیرفتنی نیست، و یک نوع اپار تایید جنسی به حساب می آید
اینگونه قانون‌ها ی قرون وسطایی باید فسخ شود و بانوان ایرانی که همیشه در صف مقدم نهضت‌ها ی اجتماعی از جمله انقلاب اسلامی بودند باید حقوق از دست رفته خود را باز یابند و دوش بدوش مردان در پیشرفت و آبادی کشور سهیم شوند
نیاز به تحول اساسی در سیستم قضایی کشور
یکی از مهمترین ارکان یک جامعه سالم و دموکراتیک داشتن دستگاه قضایی مستقل است که بر اساس قوانین از پیش تدوین شده عدالت را در جامعه اجرا مینماید. در زمان رضا شاه قوانین داد گستری بر اساس قوانین کشور‌ها ی پیشرفته و در عین حال منطبق با تعالیم اسلامی تدوین و به داد گاه‌ها در سراسر کشور ابلاغ شد. دوره‌ها ی تدریس حقوق در بیشتر دانشگاه‌ها تاسیس شد، و قضات کشور بر اساس آن قوانین به اجرأ ی عدالت میپرداختند
ولی پس از انقلاب به بهانه اسلامی کردن داد گاه‌ها آن موازین مترقی کنار گذاشته شد و تعدادی از افرادی که به جز تحصیلات حوزوی تخصص و دانش دیگری نداشتند به عنوان قضات دادگاه‌ها ی انقلاب گماشته شدند و پس از یک محاکمه کوتاه و حتی بدون داشتن وکیل مدافع که با هیچیک از موازین بین المللی همخوانی نداشت حکم اعدام تعداد زیادی از شخصیت‌ها ی دولتی و نظامی دولت شاه را صادر کردند و صد‌ها نفر افراد بیگناه را به پای چوبه دار یا به جوخه‌ها ی اعدام فرستادند. آن روش کم و بیش همچنان ادامه دارد
می‌توان گفت که سیستم قضایی ایران یکی از بد‌ترین و خشن‌ترین سیستم‌ها ی قضایی جهان است، و تعداد اعدامها در ایران به نسبت جمعییت بالاترین سطح اعدام در تمام جهان است. این سیستم قضایی سیستمی نیست که هیچ دولت یا ملتی بتواند از آن احساس غرور کند یا از آن به عنوان عدل اسلامی نام برد
نیاز فوری کشور این است که دادگاه‌ها ی انقلاب را فورا تعطیل کرده و در دیگر دادگاها نیز قضاتی را که دارا ی تحصیلات کا فی حقوقی نیستند بر کنار نموده، و بار دیگر قضات واجد الشرا یط را به کار بگمارند. همگام با کشور‌های پیشرفته جهان و برای پیشگیری از اعدام‌ها ی گسترده گذشته باید حکم اعدام به کلی غیر قانونی اعلام شود، و دیگر احکام ضد انسانی مانند سنگسار و شکنجه و شللاق زدن به کلی مطرود گردد
البته پذیرفتن بعضی از این شرا یط برای برخی افراد مشکل خواهد بود، ولی باید در نظر داشت که این تغییرات از الزامات پایه گذاری یک سیستم دمکراتیک است، و اگر ایران می‌خواهد مقام شایسته و تاریخی خود را در جامعه بین المللی باز یابد و از بحران‌ها ی خطرناک کنونی جان سالم به در برد چاره ی جز پذیرفتن قوانین و اصول دمکراسی نیست، خصوصا که این اصول مورد پذیرش اکثریت قاطع جامعه ایرانی خصوصا افراد تحصیلکرده است.
برای رسیدن به چنین جامعه یی، همه شهر وندان، دولتمردان کنونی، صاحبان قدرت، روشنفکران و گروه‌ها ی اپوزیسیون داخل و خارج باید همدست و همگام برای تحقق آن آرمان‌ها اقدام نمایند. بزرگترین خدمتی که آقا ی خامنه‌ای میتواند به ایران و به ثبت نام خود به عنوان یک فرد بزرگ و پیشرو در تاریخ بنماید اینست که رسما اعلام کند که پس از در گذشت او، رهبر انقلاب دیگری انتخاب نخواهد شد و مسولیت‌ها ی او به دولت و دیگر افراد قانونی وا گذار خواهد گشت. البته بر اساس سنت شیعی افراد آزادند که برخی از بزرگان دینی را بعنوان رهبر مذهبی و مرجع تقلید خود انتخاب کنند، ولی چنین فردی هیچ مسئولیت سیاسی و دولتی نخواهد داشت
مطلب اساسی اینست که همه ایرانیان از افراد عادی گرفته تا آنان که قدرت به دست دارند باید متوجه شوند که وضع فعلی کشور و اقتضاات زمان احتیاج به تغییر بنیادی در تمام شوون کشور دارد. چه برخی افراد بخواهند و چه نخواهند این تغییرات صورت خواهد گرفت. تنها انتخاب در این است که آیا این تغییرات از راه‌ها ی مسالمت آمیز و آرام به وقو ع خواهد پیوست و یا از راه شورش، خشونت و خون ریزی، و احیانا دخالت اسفبار خارجی. با توجه به گذشته ایرانیان که همیشه توانسته ا‌ند در دوران‌ها ی سخت و خطرناک راه حل مسالمت آمیز را انتخاب نموده و کشور را از مهلکه نجات دهند امید میرود که در این بار نیز بتوانند بر مشکلات فعلی فایق آمده و در حقیقت الگویی برای دیگر کشور‌ها ی منطقه بشوند.

ایران نمی‌تواند راه کره‌شمالی را برود
مهدی نوربخش

دیدار و مذاکرات بین دونالد ترامپ و کیم جانگ اون اگرچه یک واقعه استثنایی در تاریخ اخیر این دو کشور است و بسیاری را به برقراری صلح بین دوکشور متخاصم امریکا و کره شمالی امیدوار کرده است، اما نه اینده ایجاد صلح واقعی بین این دوکشور هنوز مشخص است و نه چنین رویکردی می‌تواند مدلی برای کشور ما ایران باشد. امریکا مشکلش با کره شمالی امنیتی‌ست و کره شمالی نیز مشکلش با امریکا امنیتی و به‌دنبال تقسیم کره جنوبی و شمالی و پایگاه‌‌های نظامی امریکا در این کشور ایجاد شده است. مشکل ایران و امریکا از هر دو طرف ایدئولوژیک و سیاسی است و فقط با تغییرات بنیادین در سیاست‌های ایران و امریکا در زمان ترامپ، راهی برای مذاکره، حل مشکلات و نتیجه‌ای مطلوب بین دو کشور بوجود خواهد امد.

اما چرا کیم جانگ اون در حال حاضر تن به‌چنین دیدار و مذاکره‌ای با ترامپ داده است؟ امریکا و کره شمالی در اکتبر سال ۱۹۹۴ میلادی قراردادی را باهم امضاء نمودند که در ان قید شده بود که این کشور به تولید پلاتینیوم خاتمه می‌دهد. کره شمالی برای هیجده ماه باین قرار داد پای‌بند ماند و سپس تهدید نمود که از NPT خارج خواهد شد و برنامه اتمی خودرا ادامه خواهد داد. تحریم‌های اعمال شده نتوانست از عزم این کشور برای پای‌بندی به این قرار داد جلوگیری به‌عمل اورد. به‌دنبال ازمایش موشکی کره شمالی در سال ۱۹۹۸ میلادی، دولت کلینتون به مرور و تجدید نظر در قرارداد گذشته همت گماشت. اما زمان ان به انتخابات رئیس جمهوری بوش منجر شده و تا سال ۲۰۰۲ میلادی ادامه پیدا کرد. دولت بوش به‌جای ایجاد قرارداد دیگری برای جلوگیری از غنی سازی اورانیوم در کره شمالی، از قرارداد ۱۹۹۴ کاملا بیرون امد. جان بولتون که در این زمان معاون وزارت امور خارجه امریکا در امور خلع سلاح و امنیت بین‌المللی امریکا(Under Secretary of Arms Control and International Security) بود در ایجاد این سیاست در دولت بوش بسیار موثر واقع گردید. بدنبال ایجاد تنش‌های بیشتری بین دو کشور، نهایتا کره شمالی در دسامبر ۲۰۰۲ ماموران سازمان انرژی هسته ای را از این کشور اخراج نموده و در ژانویه ۲۰۰۳ از NPT خارج شد. قرارداد گذشته کاملا منحل گردیده و عقد قرارداد جدید به شش کشور (Six Party Talks) که از کشورهای کره جنوبی، ژاپن، چین، روسیه و امریکا تشکیل شده بود محول گردید. پیش از اینکه دولت بوش وارد مذاکره با کره شمالی گردد، دولت کلینتون و وزیر امور خارجه این کشور، مدلین البریت، نهایت تلاش خودرا برای عقد قرارداد دیگری با کره شمالی مبذول داشته، با این کشور تنش ‌زدایی کرده و زمینه را برای تلاش دولت بوش برای عقد قراردادهای دیگری با دولت کره شمالی اماده کرده بودند. اصولا دولت کلینتون و وزیر امور خارجه ان به‌دنبال ایجاد تنش با کشورهای دیگر بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نبوده و باور داشتند که زمان همکاری‌های بین‌المللی خصوصا در بخش تجارت فرارسیده است. دولت کلینتون نهایت کوشش را کرد تا با دولت ایران و خاتمی به مشکلات ایجاد شده بین دو کشور خاتمه دهد و البریت تا مرز عذرخواهی برای کودتای ۲۸ مرداد پیش رفت اما اقای خامنه‌ای اجازه نداد تا از این فرصت استثنایی بین‌المللی به‌نفع منافع ملی کشورما استفاده شود. به خاتمی اجازه داده نشد تا در این زمینه تلاش کند و به‌طور نیمه‌علنی اعلام شد که رئیس جمهور منتخب مردم ایران در این‌باره مورد اعتماد نیست.

دولت بوش سر کار آمد و شروع دشمنی مجدد با ایران که بیشتر از طریق نیوکان‌ها به آن دامن زده می‌شد. سیاست خارجی دولت بوش در مورد کره شمالی بیشتر تحت تاثیر نیوکان‌های امریکا طراحی شده بود. انها به‌دنبال مصالحه با کره شمالی نبودند. اگرچه در ژانویه ۲۰۰۳ دولت امریکا اعلام نموده بود که دولت این کشور تصمیمی برای حمله به کره شمالی ندارد اما در ژانویه ۲۰۰۲ کره شمالی را در محور شرارت (Axis of Evil) قرار داده و در سپانبر همین سال در گزارشی تاکید کرده بود که به‌کشورهایی که در حال تولید تسلیحات هسته‌ای هستند حمله پیشگیرانه (Preemptive Attack) خواهد کرد. این مواضع دولت امریکا به جو بی‌اعتمادی بین دو کشور دامن زده بود. با ریاست جمهوری اوباما، فشارهای تحریمی بر کره شمالی دنبال شد و دولت او بر این عقیده بود که با ازدیاد تحریم‌ها و همکاری بین ژاپن، کره جنوبی و چین، کشور کره شمالی و کیم جونگ اون تشویق خواهد شد که پای میز مذاکره بیاید. کیم جونگ اون که به‌سرعت به‌دنبال ساخت بمب اتمی بود تا بتواند از آن بعنوان یک اهرم قدرت برای مذاکره با امریکا استفاده کند، حاضر نشد با دولت اوباما به‌مذاکره بنشیند.

در حال حاضر کیم جونگ اون به دلائل سیاسی و اقتصادی و نه امنیتی تصمیم گرفته است تا با امریکا به مذاکره بنشیند. با انتخاب ترامپ، دولت کره شمالی چندین بار موشک‌های تازه ساخته شده بولیستیک خود را به ازمایش گذاشت تا تهدید بالقوه خود را حتی برای امریکا نشان دهد. به‌لحاظ سیاسی، ماجراجویی‌های کره شمالی برای کشورهای حامی او هزینه ‌بردار بود. دولت چین به‌عنوان یک حامی مهم دیگر حاضر نبود که مثل گذشته به حمایت‌های خود از این کشور در صحنه بین‌المللی ادامه دهد. ماجراجوئی‌های کیم جونگ اون و آزمایش‌های موشکی او که از مرزهای ابی ژاپن هم گذشت، چین را در موقعیت سیاسی بین‌المللی نامطلوبی قرار داده بود. جامعه بین‌المللی به‌خوبی می‌دانست که دولت چین نفوذ بالایی روی کره شمالی دارد و می‌تواند از این نفوذ برای اعمال فشار برروی کیم جونگ اون جوان استفاده کند. چینی‌ها اگرچه در گذشته از کره شمالی به‌عنوان یک اهرم نفوذ سیاسی در اسیا در مقابل امریکا استفاده می‌کرده‌اند اما روابط فعلی سیاسی و اقتصادی چین با کره جنوبی و ژاپن و کشورهای هم‌جوار اجازه نمی‌داد که کیم جونگ اون به ماجراجویی‌های خود ادامه دهد. لذا در دو سفر خود به چین، کیم جونگ اون کاملا دریافت که حمایت این کشور از او با محدودیت‌هایی روبرو است و مثل گذشته نامحدود نخواهد بود.

کره شمالی به‌لحاظ اقتصادی به پایان خط رسیده است. کشور او در گذشته با قحطی روبرو شده است و امکان ایجاد چنین وضعیتی برای کشورش کاملا وجود دارد. کیم جونگ اون برروی پایتخت کشورش، پیانگ یانگ سرمایه‌گذاری وسیعی داشته و حدود ۱۵ در صد جمعیت کشور خود را در این شهر اسکان داده است. این بخش تحصیل‌کرده کشور در بوروکراسی دولت کره شمالی جای گرفته است و گام به گام به زندگی نسبتا مرفهی عادت کرده است . او در این چند سال آسمان‌خراش‌های متعددی را در این شهر بنا کرده و با ایجاد تسهیلات مدرن شهری این بخش کشور را بیشتر به‌حکومت وابسته و نسبت به وفاداری این بخش تحصیلکرده به حکومت کره شمال و نظام توتالیتر این کشور افزوده است. با رشد این طبقه خاص در کشوری که اکثر مردم در فقر و فقر مطلق زندگی می‌کنند، توقعات جدیدی در کره شمالی ایجاد شده است. وضعیت فعلی اقتصادی کره شمالی در زیر تحریم‌های کمرشکن بین‌المللی اجازه نمی‌دهد که کیم جونگ اون به این پروژه و پروژه‌های نظیر ان ادامه دهد. کیم جانگ اون که جوان است و تقریبا تنها مغز متفکر پشت تحولات اقتصادی در این کشور است بدون شک می‌داند که بدون عبور از تحریم‌ها، ادامه وضع موجود امکان پذیر نخواهد بود. او نمی‌تواند مدل پیشین شوروی سابق را تا مرز فروپاشی دنبال کند. او نمی‌تواند تمام سرمایه کشور را به‌پای سلاح اتمی بریزد؛ درس بزرگی که نظام‌های استبدادی دیرتر بان واقف می‌شوند.

اما ترامپ از این فرصت استفاده کرده تا به‌عنوان یک تاجر بازاریاب که بیشتر به منافع خود نگاه می‌کند تا کشورش، وارد این قمار بزرگ با کره شمالی شود. او بیش از هر چیز به‌دنبال کسب شهرت و مشهوریت سیاسی‌ست. همه تحلیل‌گران اعتقاد دارند که این نشست استثنایی در حال حاضر از جنگ موقتا جلوگیری به‌عمل می‌اورد اما اینده‌ای کاملا غیرقابل پیش‌بینی به‌دنبال خواهد داشت. دولت ترامپ یک سند مذاکره ۱۶۰ صفحه‌ای برجام را با ایران بر روی برنامه انرژی هسته‌ای کشور بدور انداخت تا با یک سند ۲ صفحه‌ای که در ان هیچ چیز قید، قیود، زمان و پای‌بندی به تعهدی را ندارد دلخوش دا رد. در برجام، تمام مراکز و تاسیسات هسته ای کشور ما مورد بررسی و تصدیق مرتب توسط نمایندگان اژانس قرار می‌گیرد اما سال‌ها طول خواهد کشید تا سازمان بین‌المللی انرژی اتمی بتواند مکان تاسیسات انرژی هسته ای کره شمالی را مشخص کرده و برای انها یک رژیم بررسی و تصدیق ایجاد کند. در گذشته روسای‌جمهوری امریکا حاضر نشدند با رئیس نظام کره شمالی گفتگوی مستقیم داشته باشند که دستش به‌خون هزاران تن از مردمش اغشته بوده است. بحث آن‌ها ان بوده است که نباید رئیس این نظام را در یک دیدار رسمی مورد تکریم قرار داد و به‌رسمیت شناخت. ترامپ به‌خاطر توجه خاص خود به مستبدینی مثل پوتین حاضر شده است این سنت را در سیاست امریکا بشکند و پشت سر گذارد. به همین خاطر اکنون کره شمالی ادعا کرده که بناست همه شبه جزیره کره (Korean Peninsula) خلع سلاح اتمی شود و نه فقط کره شمالی. این بدین معنی‌ست که دولت امریکا باید سلاح و موشک‌های اتمی خود را از کره جنوبی خارج کند. این برای کره جنوبی قابل قبول نخواهد بود به‌خاطر اینکه کره شمالی نیروی زمینی چند میلیونی فراهم اورده است و این تهدید بزرگی برای این کشور تلقی می‌شود. دولت ترامپ قبول کرده است که تمرینات نظامی و امنیتی امریکا و کره جنوبی را در این شبه جزیره متوقف کند که با مخالفت بسیاری در صحنه سیاست امریکا و در کره جنوبی روبرو شده است.

اما وضعیت کشور ما ، ایران، با کره شمالی برای نشست و مذاکره با امریکا و دولت ترامپ کاملا فرق می‌کند. ترامپ یک محافظه‌کار است و حمایت بخشی از مردم امریکا را در بر دارد که انها بیشتر نژادپرست، ضد مسلمان، طرفدار سخت اسرائیل، ضد ایران، و مسیحیان دست‌راستی و مسیحیان صهیونیست هستند (Christian Zionist). ترامپ بیشتر با حمایت احاد این مردم برای ریاست جمهوری امریکا انتخاب شده است. حمایت این بخش مردم که حدود ۴۰% مردم امریکا را تشکیل می‌دهند، در طول مدت زمامداری ترامپ هیچ تغییری نکرده است. دولت ترامپ همچنین با دولت دست‌راستی اسراییل و عربستان سعودی بر سر دشمنی با ایران هم‌پیمان شده است. این دو کشور به بعد سیاسی مشکلات بین ایران و امریکا کمک شایانی کرده‌اند. در منطقه ای زندگی می‌کنیم که تقریبا هیچکس در همسایگی ما نمی‌خواهد روابط ایران و امریکا بهبود یابد. دوازده شرط وزیر امور خارجه ترامپ، پامپیو، به وضوح نشان داد که دولت امریکا برای مذاکره با ایران اماده نیست. پیش‌شروط امریکا و دولت ترامپ نشان داد که ترامپ فقط به‌خاطر یک تلاش و پروپاگاندای سیاسی که در میان حامیان خود طرفداران زیادی دارد، برای مذاکره با ایران پیشنهاداتی را ارائه کرده است. کاملا درست است که ترامپ به‌عنوان یک انسان خودخواه و خودمحور به‌دنبال چنین فرصت‌هایی می‌گردد که به‌عنوان مثال با ایران وارد مذاکره شود تا مشهوریت کسب کند، اما محدودیت‌های ایدئولوژیک او و تکیه‌اش بر روی بخش محافظه کار راست امریکا باو اجازه نمی‌دهد که با ایران مثل کره شمالی وارد مذاکره شود. یکی از خواسته‌های اصلی امریکا و دولت ترامپ در فاز اول، به‌رسمیت شناختن اسراییل توسط ایران خواهد بود. ترامپ در چهارچوب تلاش برای حل مشکل فلسطین و اسراییل، کمترین رغبتی از خود نشان نداده است. سیاست خارجی او در خاورمیانه حمایت از عربستان سعودی و کشورهای عربی منطقه برای منافع اقتصادی شخصی خود در حال و آینده، حمایت مطلق و هم‌پیمانی استراتژیک با اسراییل و دشمنی با ایران است. دشمنی با ایران در ایدئولوژی راست‌گرایانه ترامپ جایگاه خاصی را به‌خود اختصاص داده است.

مردان قدرت ما و رهبری جمهوری اسلامی ما دو فرصت بزرگ تاریخی را برای حل مشکلات کشور ما با امریکا از دست دادند. فرصت اول زمان کلینتون و خاتمی بود و فرصت دوم از ابتدای دولت اوباما. اگر مشکلات ما در هر دو صورت با امریکا حل شده بود، اکنون کشور ما در یک رابطه نهادینه شده با امریکا بسر می‌برد. حمایت رهبری از دولت احمدی‌نژاد و سیاست‌های مخرب دولت او، تیشه بر ریشه منافع ملی کشور ما زد. مشکل ما با امریکا بیشتر از انکه به ترامپ مربوط باشد، به رهبری جمهوری اسلامی ایران و سپاه مربوط می‌شود. مشکلات کشور ما به استبداد مطلق رهبری جمهوری اسلامی ایران پیوند خورده است و اینکه او شخصا می‌تواند و به‌خود اجازه می‌دهد که منافع ملی و چهار چوب‌های امنیتی کشور را تعریف کند. او رهبری‌ست که منافع ملی کشور را در ساخت چندین موشک می‌بیند و نه اقتصادی پویا. سپاهیان نفوذ سیاسی ایران در منطقه را در ماجراجویی نظامی در سوریه، عراق و یمن می‌بینند. انها به‌دنبال حمایت از دولت‌های طائفه‌گرا در عراق، سوریه، لبنان و یمن هستند و نه دولت‌های دموکراتیک. انها قدرت را در استبداد مطلق می‌دانند نه دموکراسی و نظامی‌که بر سر منافع ملی کشور با شهروندان و طبقه فرهیخته کشور به اجماع و تعریف واحدی می‌رسد.

راه برون رفت از چالش‌های عظیمی که کشورما در حال حاضر با انها روبروست خصوصا در صحنه سیاست خارجی کشور، تغییری بنیادین در رویکرد رهبری و نظام سیاسی در کشور ماست. بهترین رویکرد در حال حاضر مذاکره با کشورهای اروپایی‌ست و دادن اطمینان به‌انها که ایران حاضر است که در سیاست خارجی خود به یک بازی برد-برد با انها تن دهد. در حال حاضر خصوصا بعد از انچه در گروه هفت کشور صنعتی G-7 در کانادا بین ترامپ و بقیه رهبران کشورهای اروپایی اتفاق افتاد، زمان ان رسیده است که سیاست خارجی کشور سریعا در جهت استفاده بهینه از این شکاف طراحی شود. نقطه شروع در سوریه است. جنگ در سوریه تمام نشده و صلح به این کشور باز نگشته است. اصولا در کشوری با این میزان خرابی، کشته و مهاجر بی‌خانمان، ایجاد صلح کار بسیار دشواری‌ست. اروپاییان به‌دلایل مختلف مایل هستند که وضع داخلی سوریه سامان گیرد. روسیه بر سر حضور ایران در سوریه با اسرائیل معامله کرده است. پوتین همین معامله را بر سر ایران با امریکا خواهد کرد. بسیار روشن است که پیش از خروج اجباری ایران از سوریه، به‌فکر یک مصالحه با مردم سوریه و مذاکره با اروپاییان باشیم. اگر عربستان سعودی و متحدانش حدیده را در یمن به تسخیر خود درآورند، کار یمن تقریبا تمام شده است. ایران می‌بایست تلاش کند با عربستان سعودی در سوریه و یمن مذاکره کند. روابط بهتر با عربستان سعودی و حل مشکلات کشورمان با این کشور، به ناتانیاهو و ترامپ اجازه نمی‌دهد که از شکاف بین تهران و ریاض استفاده بهینه کنند. مذاکره با اروپا، ایجاد روابط بهتری با اروپا و عربستان سعودی به ایران این مجال را می‌دهد که اولا اروپا دست از حمایت از ایران بر ندارد و در نهایت کوشش را برای پایداری برجام بکار گیرد. ثانیا، دشمنی عربستان با کشور ما کاهش پیدا کند و ثالثا کشورمان بتواند دور اول ریاست جمهوری ترامپ را بهتر تحمل و سپری کند. ایران باید خود را از طریق اروپا برای مرحله بعد از دوره اول ترامپ اماده کند تا بتواند با دموکرات‌های امریکا روابط بهتری را بر قرار نماید. ترامپ یا استیضاح می‌شود و یا در انتخابات اینده شکست میخ‌خورد. اگر تحت شرایط استثنایی ترامپ مجددا انتخاب شود، تمام کنگره و یا بخشی از کنگره امریکا در دست دموکرات‌ها خواهد بود. اگر کشور ما بتواند رضایت‌مندانه با اروپا کنار بیاید و مذاکره کند، اروپاییان پلی برای روابط بهتر ایران با دموکرات‌های امریکا خواهند بود. اروپا را نباید در حال حاضر از دست داد. سیاستمداران ایرانی که مرتب به اروپا التیماتوم می‌دهند تا از برجام دفاع کند، در خامی سیاست بسر می‌برند. ایران باید به‌طور فعال با اروپاییان وارد مذاکره و مراوده‌های متعدد شودتا چالش‌های سیاسی‌اش تقلیل یابند.

استاد روابط بين الملل در دانشگاه هريسبرگ در علوم و تکنولوژی در ايالت پنسيلوانيای آمريکا
وبسایت زیتون